باز اداره م دير شد ...
سه چرخه اي که مامان جون و آقا جون براي تولد دو سالگيت خريدن از فرداي همون روز که کادو گرفتي مهمون فرش اتاقت شده بود و هر وقت هم سوار شدي فقط توي اتاقت چرخ زدي يا توي سالن، البته دو سه روزي هم بود که تا ميرفتيم توي اتاقت ازم ميخواستي چراق رو خاموش کنم تا خودت بري بالاي صندليش وايستي و چراغ رو خودت روشن کني، ديروز عصر گفتي "مامان بريم دوچرخه سواري" وقتي با هم آورديمش توي سالن يه لحظه بهت گفتم "مامان ميخواي بريم توي حياط دوچرخه سواري" چشمات برق زد و لبات خنديد و با اشتياق گفتي "آره" دلم نيومد حرفم رو پس بگيرم گفتم "صبر کن اينجا رو جارو کنم و مانتو بپوشم با هم بريم" هميشه عادت دارم از خونه که ميزنم بيرون بايد همه چيز مرتب و تميز باشه، ظرف نشسته ...